ختنه کردن ایلیا جون
سلام عزیزم
الان میخام از بزرگ شدن و ایلی خوشملت بگم.
خوشگلم دیگ با گذشت زمان روز به روز بزرگتر و بامزه تر میشدی یه ماه خونه آقاجون و عزیز موندیم بعد از یه ماه به خونه خودمون برگشتیم و بعد از گذشت یه مدت کم اقاجون پیشنهاد داد که ختنت کنیم اما بابات مخالف بود میگفت هنوز خیلی کوچیکی اما من موافق بودم چون هرچی بزرگتر میشدی شیطونتر میشدی و اونوقت مراقبت از تو برامون سخت میشد بالاخره بابا رو راضی کردیم و رفتیم بیمارستان امامرضا با کمک دایی عزیز(دایی بابا) پیش یه دکتر خوب (دکتر شهنام طیبی) برات وقت گرفتیم و بعد از چهل روز شدنت بردیمت برای ختنه و اینکه بالاخره داماد شدی گل پسرم
مبارکه..
بعد از گذشت ۳روز کاملا خوب شدی عزیزم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی